محيا سادات محمديمحيا سادات محمدي، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

محيـــــــا ماه من

هفته ی گذشته

هفته ی پیش برف اومد .ما هم رفتیم پیاده روی زیر برف .چ حالی داد.     محیا خیلی ذوق کرده بود آخه اولین باری بود که برف رو میدید.     محیا وعمه جونی     حیاط خونمون     کله پاچه در یه روز برفی خیلی میچسبه منم که عاشقشم .همون شب برفی جناب   آقای همسر پیشنهاد داد که فردا صبح  بریم پیاده روی وبعدش بریم کله پاچه بخوریم   ولی من قبول نکردم چون درسته که کله پاچه دوست دارم ولی خوابیدن صبح گاهی   رو مخصوصا در یک روز خیلی سرد را به خوردن کله پاچه ترجیح میدم .خلاصه از   پیشنهاد جناب همسر استقبال نکردی...
24 بهمن 1392

خطا از من است

  خطا از من است ، می دانم …     از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نعبد “     اما به دیگران هم دلسپرده ام     از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین “     اما به دیگران هم تکیه کرده ام     اما رهایم نکن     بیش از همیشه دلتنگم     به اندازه ی تمام روزهای نبودنم …     خدایا ؛؛ رهایم نکن .....           ...
22 بهمن 1392

تولد مهرنگار جونی

جمعه شب تولد مهرنگار بود.البته یه تولد خودمونی که تشکیل شده بود از من و مامانی و   محیا وبهاره(زن داداش).ولی خیلی خوش گذشت تمام کیک رو هم خودمون خوردیم       تا میری از این دخملی عکس بگیری ژست های عجیب غریبش شروع میشه             این هم از کیک       هرروز که میریم خونه ی مامانی باید سر این دوتا وروجک رو گرم کنیم تا با هم   دعواشون نشه یا با جایزه خریدن که البته باید هردوتا جایزه یه جورو یه رنگ باشه.   یا با بازیهای مختلف.سه شنبه که رفتیم خونه ی مامانی ا ینجوری س...
9 بهمن 1392

گاهی آبی گاهی قرمز

قابل توجه مامان ایلیا تو خونه ی ما، من استقلالی ام و همسری پرسپولیسی.   محیا هم گه گاهی استقلالیه گاهی اوقات پرسپولیسی .وقتی با باباش قهر میکنه   میگه من استقلالی هستم .ولی حالا پرسپولیسی شده میگه :مامان تو هم باید   پرسپولیس باشی ما یه خانواده ایم خانواده ی ما پرسپولیسه .     چند هفته ای هست که برای تشویق دخملی بهش قول میدیم که واسش جایزه بخریم   البته که بعضی اوقات به قولش وفا نمیکنه ولی خب ما میگیم چون دخمل خوبی   بودی برات جایزه گرفتیم.واین جایزه گرفتن تقریبا شده کار هر شب ما .           ...
1 بهمن 1392
1